مرگ سرمايه هاي اجتماعي

استاندارد

دوست ارجمند آقای احسان در ویترین افکار من مطلبی جذاب از مرگ سرمایه های اجتماعی ما گذشته اند و در خواست راهکار برای حل این معزل را داده اند. به طور خلاصه گفته اند:

» احساس خطرم هم از ناحيه روبه زوال بودن سرمايه­هاي اجتماعي است. بله، سرمايه هاي اجتماعي در حال نابودي هستند. اين نابودي در تمام سطوح جامعه از حاكمان گرفته تا عادي ترين افراد وجود دارد.

هر كسي در حال دزديدن از كارش است، دروغ نقل و نبات حرف هايمان شده است، پرده دري و از بين بردن حرمت آدم ها كاملا براي همه ما عادي شده است، نوع دوستي از بين رفته است، خود خواهي به شدت در حال فرا گير شدن است. صبر و تحمل و درك كردن ديگران كم شده است و غالب افراد در حال پريدن به ديگران هستند. همه عصبي اند و حوصله درك و فهم سايرين وجود ندارد.

جالب تر اينكه در اين بيابان خشك و بي آب و علف وقتي يك نفر هم سعي مي كند درست زندگي كند گويي رسواي زمانه است.»

راهکارهای یک ملغمه:

۱- صداقت با خود یا خجالت نکشیده از ایراداتمان: ما هیچ درکی نسبت به اینکه ممکنه مشکل از ما باشه نداریم و اساسا همیشه انگشتمون به سمت دیگران است. برای مثال هی میگیم، دولت یا حکومت بده و … در اینکه ایراد دارند هیچ تردیدی نیست، اما اصلا نگاه نمیکنیم که این افراد از میان مردم عادی بر خواسته اند و مشت نمونه خروار است. پس اگر من و شما خودمان را اصلاح کنیم کم کم امور بهتر می گردد.

۲- در خواست کمک یا مبارزه برای زندگی: متاسفانه دیگر دوره مشورت با ریش سفیدان گذشته است. امروز ما زمانی که میبینم قادر به حل مشکلمان نیستیم به راحتی آن را به عنوان یک ویژگی یا اصل می پذیریم و تسلیم میشیم. دیگه حتی حاضر نیستیم یه کمکی از روانکاو، مشاوره خانواده، وکیل اقتصادی و … بگیریم، که خدای نکرده ما همه چیز تمامها زیر سوال نرویم. برای مثال خانواده ای که متوجه مشکل سیگاری شدن یا حتی اعتیاد فرزندش در سن نوجوانی می گردد، انقدر مطلب را ندید می گیرد، تا بچه به طور کامل از بین برود. اوج هنر مادران هم این است که بزنند توی گوششان و بگن، به خدا اگه بابات بفهمه می کشتت. پدر هم در کمال خوشحالی خود را کنار می کشد و گاه گاهی غبغبی پر و خالی از هوا می کند و نگاهی تهدید آمیز به امید اینکه بچه اصلاح شه. ماشاله بچه های این دوره زمونه هم که عمرا با این حرکات اصلاح شن. فقط میشن هنرپیشه و دروغگوهای حرفه ای که خود ما تربیتشان کردیم و …

۳- مدیریت خشم یا حرکت به سوی پذیرش: درچند دهه اخیر، جامعه ما سرخورده تر، خشمگین تر و ناامید تر شده. متاسفانه ضریب امید به شدت پایین آماده است، و جوانان ما به سمت اعتیاد، افسردگی، فقر فرهنگی، خود فروشی فکری و جسمی و… پیش رفته اند. به نظر من ما باید سعی در مدیریت این خشم و ناامیدی بکنیم. و با پذیرش شرایط فعلی بشینیم و راهکار بیابیم. یعنی بپذیریم که این مشکلات هست، حال چه کنیم که امیدمان از بین نرود تا توان ادامه این راه را بیابیم. خشم مثل تاریکی می ماند که بر ذهن ما حاکم می گردد و اجازه دیده شدن ساده ترین راهکارها را از بین می برد.

۴- گفت و گو در هر جا که امکان دارد: به نظر من اگر ما در هر جا که امکانش است صحبت کنیم و در این زمینه ها راهکار ارائه دهیم. شاید تاثیر بیشتری داشته باشیم تا فقط در مورد مشکلات سیاسی یا … و دردها صحبت کنیم.

این نکات کلی به ذهن من رسید؛ امیدوارم شما هم نظراتتون را مطرح کنید.

از نم نم، بانو، روز مرگیها ، صادق جم وعلی شهاب عزیز دعوت میکنم اگر دوست دارند نظرشون را در وب لاگ خود بفرمایند.

لیالی

یک پاسخ »

  1. من فكر مي‌كنم كه راه‌كار اصلي اينه كه اخلاق‌گرا (و نه لزومن دين‌دار) بشيم. دروغ‌گويي، ريا، تقلب و … هيچ ربطي به حكومت نداره. اخلاق‌گرا بودن هم ربطي به پسر نوح بودن يا نژاد و قوميت و … نداره. احترام به ديگري هم ربطي به سن و سال نداره. مشكل ما اينه كه هر ايرادي رو متوجه حكومت مي‌كنيم و يكي از فقرهاي اجتماعي ما گردن ديگري انداختن تقصير است.
    با مورد نخست بسيار حال نموديم و ياد گفته‌اي از پيامبر افتاديم 🙂
    نيازي نيست جامعه را اصلاح كنيد. خودتات را اصلاح كنيد، جامعه خود به خود اصلاح مي‌شود

    • دقیقا حرفتو کاملا قبول دارم. این گردان دیگرن انداختن بد عادتیه :)) خیلی دوست دارم کار کردن روی خود بیشتر رسم شه. و توجه کردن به هر لحظه زندگی بشه عادت ما:) زندگی کردن صرف اجبار بد چیزیه :))

  2. بازتاب: سرمایه‌های اجتماعی‌مان را دریابیم | بلاگ‌نوشت

  3. من کمی متفاوت به این موضوع نگاه می‌کنم.
    به نظر من در جامعه، فرد به تنهایی نمی‌تونه نقش به سزائی داشته باشه و بیشتر از اینکه جمع از فرد تاثیر بگیره، فرد از جمع تاثیر می‌گیره. لذا معتقدم که مدیران جمع باید سرمایه‌های اجتماعی رو شکوفا کنند و ازش درست بهره‌برداری کنند.
    ضمن تشکر بابت دعوت، مطلبم رو اینجا منتشر کردم:
    http://www.blognevesht.com/1389/11/04/to-save-social-capital/

    • مرسی صادق خان از اینکه دعوت من را پذیرفتی 🙂

      مطلب من نشان می دهد که من کاملا به انقلاب فردی اعتقاد دارم. صادقانه بگم اصلا اعتقادی به انقلاب جمعی ندارم. به نظر من ضررهای انقلاب فردی کمتر و پیشرفتی عمیقتر ایجاد می کند 🙂
      اما بهتره موضوع را عوض نکنم. اصل مطلب اینه که ما به عنوان تک تک افراد یک جامعه چه راه حلی داریم؟

      سپاس

  4. ممنون از مطلبتان. با تك تك آنها موافقم. اتفاقا چند وقت پيش مطلبي را از آقاي ملكيان آوردم كه در آن به اين نكته هاي شما هم اشاره شده بود.

    • بی زحمت این لینک گوهربارتون رو هم اینجا مرقوم بفرمایید خوانندهای عزیز ما بتونن بهش مراجعه کنند 🙂
      حقیقتا ما نیاز به گفتگوی وب لاگستانی در مورد مسائل اجتمایی داریم.
      دانش اجتمایی ما به شدت از دانش سیاسی ما کمتره!!!
      ما حتی در همین محیط می بینیم افرادی را که نیازی به استفاده از کمک دیگران در مشکلات خود نمی بینند. و این موجب تاسف است 😦
      سپاس از شروع این مطلب،

      • لینک برقرار شد. یقینا همین طوره. ما باید در وبلاگستان شاخک های جامعه را به چیزهایی که از حساسیت افتاده مجددا حساس کنیم.
        ممنون از اینکه باعث تداوم این دغدغه شدید.
        امیدوارم همین طوری ادامه داشته باشد و به عمل هم تبدیل شود.

      • منم امیدوارم که این صحبت ها به طور سازنده ادامه پیدا کنه 🙂 مرسی از شما. ایشاله همه نظرات را جمع می کنیم و در یک پست کلی میزاریم رو وب 🙂

  5. بازتاب: لينک‌هاي هفته (24) « گزاره‌ ها

  6. اینها که اسم بردی از مشخصات یک جامعه رو به زواله. وقتی‌ همه چیز سر از آنارشی در بیاره، و قانون مفهوم درستش رو از دست بده، وقتی‌ رفعه ابتدایی از جامعه گرفته بشه، همین وضع پیش میاد.

    • بله هستی جان درست میگی اما
      دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه
      کی می تونه جز من و تو درد ما رو چاره کنه

  7. بازتاب: گزاره‌ها » لینک‌های هفته (24)

برای لیالی! پاسخی بگذارید لغو پاسخ